Try....

Try again......

Try....

Try again......

دیروز روز پرمشغله ای داشته ام ... ترافیک

از سرکار رفتم کلاس رانندگی از کلاس رانندگی رفتم کلاس زبان قبل اینکه برم کلاس زبان رفتم یه لاک خوشرنگ خریدم که با رنگ کفشام ست بشه .بعد کلاس رفتم خونه مامان بزرگ . ولی خیلی خسته بودم دلم میخاد یه هفته بخوابم !!!حالا قرار شده بعضی چیزها را به چند نفر نگم اولا میگفتم ها اما الان نه کلاس زبان رفتم را به بعضی ها گفتم و نه لباس خریدنم و نه هیچی

اصلا قبلا این جوری نبودم هاااا الان نه عوض شدم یه کم آخه خیلی خوبی میکردم فکر میکردن من هیچی نمیفهمم ساده ام ولی الان چرا بگم ؟؟

من پیشرفت کنم چرا اوناز من جلو بزنههههه گاهی با یه لحنی میحرفه انگار خیلی باکلاسهههه ولی اینجوری هم نیست . هفته ی بعد غافلگیر میشه به خاطر رفتارم . قول میدم  یعنی یه کاری کنممممممم که دهنشون آسفالت باشه .

نظرات 2 + ارسال نظر
مامانی گیتا جون پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:04

افرین به آبجی پر تلاش خودم

فرزین سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 01:43

سلام
به بلاگ اسکای خوش اومدین
پیشرفتهاتون روز افزون

salam tashakor

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.